عشقه من نفسم (ز.م)


گور ب گور

دریافتم، زندگی معجزه حیات است. زندگی با کلمه‌های من ساخته می‌شود و هر کلمه‌ای رد پای معجزه است. پس می‌توانم زیبایی را با کلماتم بیافرینم. هرگاه کسی خشم داشت بدانم به نوازش و کلام مهرآمیزی نیازمند است. هرگاه کسی نومید بود به کلماتی که سپاس او را ابراز کنند محتاج است. هرگاه کسی حسد می‌ورزید نیاز دارد دیده شود. اگر کسی شاکی و گله مند بود نیاز دارد شنیده شود.اگر کسی تلخ بود نیاز دارد مهربانی دریافت کند. و اگر کسی ستم می‌کند نیاز داشته دوست داشته شود. اگر کسی بخل ورزد باید که بخشیده شود. و همه‌ی این سایه‌ها در روح و روان ما نیاز دارند که عشق بر آن‌ها چون باران ببارد، ببارد و ببارد. در این روزگار من اموخته ام که سکوت یک دوست میتواند معجزه میکند وهمیشه بودن در فریاد نیست!!!!!!!!!!! آموخته ام که هیچگاه گلی را پرپر نکنم آموخته ام هیچگاه کودکی رارنجور نکنم آموخته ام که هیچ گاه شکوه از تنهایی روزگار نکنم آموخته ام که هرشب گلهای بالشم را با اشکهایم آبیاری دهم ولی اشک کودکی را در گونه اش جاری نکنم آموخته ام صبوری را ، شکوری را ، انتظار را ودوست داشتن همه خوبان را

در اجتماعات
 اشتباهات
 بیشتر است!

 روباه را قرن هاست
 مکـــار قلمداد کرده اند

 در دنیای ما هم
 به آدم هایِ سـالم
 بی عرضه می گویند!

گرچه همیشه و تا بوده تنها سوغات حقیقت همان تلخی کام است اما به قول شاعر انصاف اگر دهیم شیرین است.

 به روباه می گویند مکار

 ولی به آدمهای مکار و دغل و دروغ می گویند "زرنگ","با وجود".میگویند طرف"کننده است".

 زمانه زمانه جابجایی مفاهیم است .

 گاهی خلوت خوب رفیقی است.

تازه متوجه شدم که چرا این همه دام و طعمه در دنیایی که زندگی میکنم...پهن است..!!!!!

 برای گرفتن روباهها!!!

در انفرادها

 انجمادها

 بیشتر است.

 آخرش چی؟؟؟

 مکار باید بود

 یا

 بی عرضه؟؟؟

به قول شاعر:

 چون كه تو تاريخ را ناخوانده اي/اينچنين در نقد خود وا مانده اي

 هركه در تاريخ، حق را گفته بود/روزگارش دم به دم آشفته بود

 تو اگر مرد رهي، مردانه باش/ور نئي، با زيركي رندانه باش

 از رياكاران دورويي پيشه كن/صادقانه مكر را انديشه كن

 

 

و حالا شاید از نظر تو من یه روباهم شایدم بی عرضه!!!

 

ولی:

 

دل من تنگ كه شد
 ابر، سوز عطشم را فهميد
 باد، حال نفسم را پرسيد
 ماه، لبخند به رويم پاشيد
 آسمان هم با مهر
 گونه ام را بوسيد...
 ياس، دل نازك بود
 جامه اش را وسط باغچه ى خانه دريد...

 ياكريمى لبِ ديوار نشست
 ساقه ى تردِ نگاهم را چيد...
 و كسى زمزمه كرد:
 ""از چه دلتنگ شدى؟ زندگى يعنى يك سار پريد...""

 شاپركها همه با ساز دلم رقصيدند...
 قاصدكها همگى حال مرا فهميدند...

 تو ولى...
 ...
 ...
 ...
 ...
 تا ابد هيچ نخواهى فهميد!

یکمی درکم کن نفسم:

تو در اين ظهر زمستاني

 تو و يك شعر جديد

 مثل يك كاسه آش وسط برف سپيد

 به چه جوري چسبيد

 خيلي خوب خيلي خيلي ...............خ ............................ي..............ل...........ي

پر از واژه هاي زيبا كه از دلتنگي به آرامش پرواز ميدهد تا قبل از حكمي كه در پايان اين شعر صادر گرديد!

 بي نظير از نظر معنا

 و فوق العاده روان جز "ياس،دل نازك بود"

 "ياس كه دلش نازك بود"!

 و اما كاش پايان اين نقاشي زيبا شاعرانه بود نه حاكمانه" تا ابد هيچ خواهي فهميد؟"

 

 

اسم و مسمای تو هر روز عین هم...

 خلاصه نفسم ضعف گفتار من بودی.

(((ز . م)))

دوستار همیشگی تو ((حسین مقدسی))


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:عشقه,من,نفسم,,م),ساعت 20:15 توسط حسین مقدسی| |


:قالبساز: :بهاربیست:



ونوس حشره خوار - گویا آی تی - تک تمپ - گرافیک - وبلاگ